Friday, October 30, 2015

روزانه‌های هایدلبرگ - یازدهم

چهارشنبه شبه، هوای پنجشنبه رو چک میکنم که میگه حدود دو سه ساعت هوا آفتابی خواهد بود. کمی مردمان اینجا رو درک میکنم که ده ماه از سال راجع به آفتاب حرف میزنن: امسال کمترین آفتاب رو داشتیم، امروز آفتابه بیرون بشینیم، اون گوشه آسمون نور آفتاب داره کم کم میزنه بیرون. امروز صبح بر خلاف پیشبینیها خبری از آفتاب نیست، مه همهجا رو گرفته. چراغ قرمز عقب دوچرخه کار نمیکنه و همش فکرم مشغولشه. ک. میگه این آخر هفته درستش میکنم. ک.؟ کیوان کیوان کیوان کیوان

خیلی بیحوصلهم این روزها. نمیخوام به پروژه کشدار چاپ نشده، ارائه دوهفته دیگه، مصاحبه کیوان و بدجنسی همکارم فکر کنم. همون لحظهای که فکر میکنم شرایط از این بدتر نمیشه سروکله استادم پیدا میشه که: راستی من هفته دیگه نیستم و این معنیش اینه که به جز حلتمرین باید یک جلسه هم جای استادم درس بدم. یه مکانیزم ذهنی دارم که اینجور وقتها به دادم میرسه. وقتی خیلی حالم بده و کارها زیاده و دیگه کشش ندارم این مکانیزم شروع میکنه به گشتن دنبال نکات مثبت و خوشحال کننده. دنبال جزوه درس میگردم ببینم تا کجا درس داده و فصل بعدی چیه: قضیه ویریال و قضیه هلمن-فاینمن

با خوشحالی میدوم سمت آفیس پرفسور بالتازار میگم وااای بببین چییی باید درس بدم؟ همآفیسیهاش به جیغودادهای هیجانی من عادت دارن. کیوان که همیشه جوابی در آستین داره و حتما هم جواب بايد با تیکّه کیوانی همراه باشه میگه: همون کتاب لواینی که هیچوقت نخوندیش یه فصل کامل در این زمینه داره. من هرچی لواین بخونم و حل کنم به نظرش نمیاد، میگه نه از اول، کامل، با تمرکز

یکی از همکارا داره از گروه میره و کنیاک آورده که دور هم بزنیم. لیوان خالیم رو هل میدم سمت کیوان که بریز باز. همه سرشون گرمه و بحث حل دقیق معادله شردینگر بالا گرفته. یکی میگه معادله شردینگر خودش تقریبه بابا صلوات بفرستین انقدر جروبحث نکنین. تو خودمم و به کارام فکر میکنم، صدای کیوانو میشنوم که داره اسپین اسپین میکنه. میگم بریم

سوار دوچرخه میشیم، دوباره مه شده

No comments:

Post a Comment