Saturday, December 18, 2010

یعنی‌ اعتماد به نفس داشته باش، کلا دیگه هیچی‌ نداشته باشی‌ هم مهم نیست

Friday, December 17, 2010

Wikipedia

دیگه قیافهٔ این یارو بالای صفحهٔ ویکیپدیا داره میره رو اعصاب. یاد این بچه فال فروشا می‌‌افتم

Tuesday, December 7, 2010

شانزده آذر

ابتدا، مثل مرگ، بیصدا بودند. مردم را می‌‌گویم. امروز را می‌‌گویم. بعد، صدایشان که برآمد، خیال کن که دماوند خاموش، به شوق آتش افشانی گرفتار شد. درست آن زمان که هیچ ماموری انتظار ندارد که عابری، نفسی، به جسارتی بکشد، یکپارچگی غوغایی کرکنند و هزارسویه، مأموران ستم را دیوانه می‌کند. نگاه کن! ما ملت خاموش خاموش توسری خور، هرگز اینقدر پرخروش و یاغی‌ نبوده‌ایم و ما ملت یاغی‌ پرخروش، هرگز انقدر خاموش و سربه زیر نبوده‌ایم. ما ملت عاشق، چقدر خوب می‌‌دانیم که چگونه می‌توان به ضرورت، صدا را -مثل نفرت- به سکوت تبدیل کرد؛ همانگونه که می‌‌دانیم چگونه می‌توان نان تازه را خشک کرد و نگه داشت، برای روز مبادا؛ و گوشت را قورمه کرد و نگاه داشت؛ و ماهی‌ را نمک سود و دودزده کرد و نگاه داشت؛ و امید را مثل یک قرآن خطی‌ بسیار کهنه، در پوششی از مخمل سبز، در ته صندوقی قدیمی‌ نگه داشت. ما ملت، چقدر خوب می‌‌دانیم که کی‌ باید به یک صدای برخاستهٔ به ظاهر آرام، با میلیونها صدای رسای خوف انگیز پاسخ بدهیم. یک ملت عاشق،مثل ملت ما، ملتی ست که به هنگام نعره کشیدن، به هنگام جنگیدن، چگونه نعره کشیدن و چگونه جنگیدن را خوب می‌‌داند

نادر ابراهیمی- یک عاشقانهٔ آرام

هوا بس ناجوانمردانه دو نفرس

بعد از اون برف هفتهٔ پیش و بارون سگی‌ دیروز، هوا گرم شده و نم نم بارون میاد. امروز هم یکی‌ از بچه‌ها دفاع کرد شامپاین زدمو تا خونه قدم زدم. خیلی‌ حال داد. نمیدونم چه صیغه ایه اینجا هرچی‌ میخوایم بخوریم همه براشون سوال پیش میاد که مگه ایرانیا مسلمون نیستن مگه مسلمونا می‌تونن شراب بخورن. عنتر انقدر گیک و حال به هم زنه که به زور میشه باش حرف زد حالا برا ما شاخ شده. آره بابا ما همه چی‌ می‌زنیم. بیا ایران یه عرق سگی‌ بزن بفهمی ایرانیا چی‌ کارن

Monday, December 6, 2010

یه آهنگ‌هایی‌ هستن که وقتی‌ گوششون میکنی‌ با خودت میگی‌ می‌شه یه روزی بیاد که من این آهنگو گوش کنمو گریه نکنم، بعد اون روزه میاد، ولی‌ جای اون آهنگو یه آهنگ دیگه گرفته

Wednesday, December 1, 2010

تاحالا شده تو وضعیتی باشی‌ که خودت بدونی کارایی که قراره بکنی‌ در حد توانایی‌های تو نیست؟ بدونی که آخرش بیشتر از اینکه چیزی از این تجربه یاد بگیری بهت ریده شده؟

تو این شرایط بقیه هم سعی‌ می‌کنن روحیه بدن که نه بابا تو میتونی‌، چیزی نیست و همه چی‌ خوب می‌شه. کسی‌ نمیگه آره بابا شاید درست نشه و اصلا هم مهم نیست اگه درست نشه و اصلا هم مهم نیست اگه بهت ریده بشه

مجبوری خودت به خودت اینارو بگی‌