Monday, June 11, 2012

شبانه‌های هایدلبرگ: یک

دیشب خواب دیدم که رفتم دکتر و دکتره بهم میگه سرطان داری. حسِ عجیبی‌ بود و خیلی‌ گریه کردم تو خواب. اصلا هم به این فکر نمیکردم که کارهای ناتمام رو تمام کنم یا مثلا برم یه کارِ عجیبی‌ بکنم قبل از مردنم. فقط خیلی‌ ناراحت بودم که همه چیز داره تموم می‌شه. انگار همه چیز همین‌جوری که هست خوبه و فقط دلم تنگ می‌شه برای چیزهای معمولی‌
از اون خوابا بود که حسّش با آدم میمونه. از صبح حسِ هیچ کاریو ندارم. فکر می‌کنم من که دارم می‌میرم، دیگه پست کردن قرارداد امضأ شده به چه دردم می‌خوره

No comments:

Post a Comment